Sunday, October 2, 2011

سکوت زمینه‌ساز جنایت است

آقای عباس لسانی یکی از دستگیر شدگان 3 روز قبلِ تظاهرات های اعتراضی به خشکانیدن عمدی دریاچه اورمیه از طرف حاکمیت ایران در شهر اردبیل می باشد. ایشان در طی تماس تلفنی 2 دقیقه ای که 8 روز بعد از بازداشت با همسرشان داشته اند ، با صراحت اعلام کرده اند که "از بدو ورود به بازداشتگاه مرکزی ادارۀ اطلاعات به خاطر اعتراض به غیر قانونی بودن بازداشتش دست به اعتصاب غذا زده و تا زمانیکه تکلیفش معلوم نشود به اعتصاب غذایشان ادامه خواهد داد"
9 روز بی خبری مطلق پس از این تماس، باعث ایجاد نگرانی هایی در بین فعالان و خانواده ایشان گردید. این سکوت خبری با تماس تلفنی مجدد 2 دقیقه ای آقای لسانی با همسرش شکست و این بار ضمن اینکه خبر از شکسته شدن اعتصاب خود داده در فرصتی بسیار کوتاه اعلام نموده است "به همه دوستان بگویید که اگر اتفاقی برایم افتاد از اعتصاب غذا نبوده است".
تا جائیکه نزدیکان از شیوۀ مبارزه آقای لسانی و یا اعتصاب غذاهای ایشان آگاهی دارند ، وی هر زمان که قصد اعتصاب غذا کرده بدون گرفتن نتیجه آن را نشکسته است. این روند در طول اعتصابات 53 ، 38 و 14 روزۀ قبلی‌اش 2 بار تکرار شده و نتیجۀ آنها دستیابی به خواسته هایش بوده است. (یک بار هم ایشان بعد از 38 روز ، بدلیل تجمع فعالان در مقابل زندان اردبیل و صلاحدید آنها به اعتصاب غذای خود پایان داد.)
حال سوال اینجاست که چه چیز باعث میشود عباس لسانی پس از 16 روز با صراحت اعلام کند که اعتصابش را شکسته و اضافه نماید که "به دوستان بگویید هر اتفاقی برایم افتاد از اعتصاب غذا نیست". باید خاطر نشان کنم که اداره اطلاعات شهر اردبیل حداقل یکبار به صورت جدی اقدام به کشتن ایشان نمودند و آن در جریان اعتصاب غذای 38 روزه آقای لسانی در زمستان 1385 بود که با دستور ادارۀ اطلاعات اردبیل و با توسل به سرمای شدید و عمدی قرنطینه بند موقت زندان اردبیل صورت گرفت که خوشبختانه با خبر رسانی به موقع و عکس العمل فعالان ملی این نیرنگ نیز نقش بر آب شد.
با توجه به شرایط فعلی آزربایجان و شانتاژها و تخریبات صورت گرفته بر علیه ایشان در مراسم بزرگداشت شهدای سولدوز و متعاقب آن تحریف و تخریب سخنرانی وی در مراسم ساوالان امسال ، به نظر می رسد شرایط لازم جهت حذف فیزیکی لسانی توسط اداره اطلاعات فراهم شده باشد .
مورد دیگری که به نظر اینجانب اداره اطلاعات را دوباره به فکر حذف ایشان انداخته است ، عدم وجود هر گونه حمایت از ایشان ، چه در فضای سایبری حرکت ملی آذربایجان و چه از طرف سازمانهای حقوق بشر ، در این برهه حساس می باشد. بطوریکه کل فعالیت انجام شده در حق ایشان را میتوان در چند خبر آنهم در سایت های خبری حرکت ملی ، گوناذتی وی و مصاحبه رادیو فردا  خلاصه نمود که آنها هم نه حمایت بلکه در چهارچوب خبر رسانی بوده است. این کم توجهی عمدی و یا غیر عمدی در مورد لسانی فرصت را برای جلادان اداره اطلاعات فراهم نموده تا کاری را که در زمستان 85 نیمه پایان گذاشتند در پاییز 90 به اتمام برسانند.
اگر کمی در پیام پایانی ایشان دقیق شویم می توان به این فرض رسید که لسانی طوری شکنجه میشود که اعتصاب غذای خود را با میل خودش می شکند تا بهانه ای برای اداره اطلاعات نباشد.
حال به این سوال بر می خوریم که چرا اداره اطلاعات در این شرایط حق تلفن 2 دقیقه ای برای لسانی قایل میشود؟ به راحتی می توان فهمید که سناریوی مرگ عباس لسانی در زیر اعتصاب غذا ظاهرا بدون شکنجه جسمی و دخالت اداره اطلاعات نیاز به مدرک معتبری دارد تا پس از حذف وی مرگش را بر گردن اعتصاب غذای طولانی خودش بیاندازند.
با جمع بندی موارد بالا می توان گفت که تماس تلفنی اول لسانی ، شروع بازی کثیف اداره اطلاعات بوده و ایشان 9 روزِ تمام در اعتصاب غذا بوده اند و بمنظور مستند نمودن این اعتصاب به وی اجازه تماس 2 دقیقه ای داده می شود تا اعتصاب خود را با زبان خود به همسرش اعلام نماید. پس از گذشت 16 روز از اعتصاب غذای لسانی دوباره یک تماس 2 دقیقه برای وی در نظر گرفته می شود تا باز هم ادامه داشتن اعتصابش را اعلام نماید اما این بار لسانی در دام آنها نیفتاده و از فرصت پیش آمده حداکثر استفاده را نموده و شکستن اعتصاب خود را اعلام می نماید و مهمتر از همه تاکید وی بر وضعیت موجودش با جمله "به دوستانم بگویید هر اتفاقی افتاد از اعتصاب غذا نبوده است" می باشد.
بیم آن می روداگر اداره اطلاعات در حذف فیزیکی لسانی  موفق نباشد، با صدور حکم سنگینی وی را بدرقه یکی از زندانهای مناطق فارس نشین خواهد نمود. چرا که پرونده لسانی در 2 سال گذشته از دید قضاتی چون حسن زاده ، به حد کافی سنگین و توجیه کنندۀ این تبعید می باشد و فعالیتهایی همچون دو جلسه حضور لسانی در مراسم کوه ساوالان ، 2 بار شرکت در مراسم بزرگداشت شهدای سولدوز ، یک بار شرکت در مراسم خاکسپاری مرحوم چنگیز بخت آور و یک بار هم شرکت در مراسم خاکسپاری مرحوم ارشادی فر ، جنون قاضی حسن زاده را صد چندان می کند.
 با زیاد شدن اشتیاق حاکمیت در طی این 10 سال برای زندانی کردن فعالان سیاسی فرهنگی آذربایجان حرکت ملی متحمل هزینه های زیادی شده است .این هزینه ها هر چند طاقت فرسا و تلخ بودند اما با گذشت زمان تجربه های با ارزشی را هم نصیبمان کردند .
یکی از این تجارب تلخ 8 سال زندان و اگر بی پرده بگوییم انتقام حاکمییت از سعید متین پور بود. فعالیت های فرهنگی سیاسی سعید متین از دوران دانشجوییش خطر جدی را متوجه حاکمیت ایران می کرد تا درصدد انتقام جویی از این فعال ملی باشد. وقتی که سعید متین پور به اتهام واحی جاسوسی راهی زندان اوین شد. در آن برهه حرکت ملی آذربایجان بزرگترین کاری را که در حق سعید میکرد چند مصاحبه رادیویی آن هم با رادیو های فارس زبان ایجادو پخش خبر در سایت های خبری حرکت ملی بود. قدرتمان بخاطر حمایت از سعید متین پور به قدری بود که حتی سلطنب طلبان هم جسارت مصادره وی را میکردند در هرحال ما به این بسنده کردیم وشاید قدرتمان در آن زمان به آن اندازه بود و یا تجربه از دست دادن 8 ساله متین پور قبلی را نداشتیم با همه این کم و کاستی ها دادگاه پرونده سعید متین پور کارنامه مارا در جهت حمایت از او را صادر کرد. ما زمانی خواستیم هر چه از دستمان بر می آمد در حق او انجام دهیم که دیگر سعید حکم 8 سال زندانش را میگذراند. سعیدی که 9 ماه در انفرادی با آن وضع جسمانیش مبارزه کرد و ما منتظر بودیم تا قاضی پرونده وی تکلیف او را مشخص نماید.
  
اگر دیروز سعید متین پور هدف حاکمیت بود ،امروز ده ها سعید مورد هدف حاکمیت قرار گرفته‌اند. با این وضع یا از زندانیانمان حمایت میکنیم و یا رو سیاهی فردا را به جان بخریم.


 بهروز علیزاده

No comments:

Post a Comment